شبهات فخر رازی به آیه ولایت و پاسخ آنها قسمت دوم
پژوهشگر: حسن شجاع بهار
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
شبهه پنجم: تعارض بین آیه 56 و آیه 54 مائده
فخر رازی میگوید: ما ثابت کردیم که آیه 54 سوره مائده از قوی ترین دلایل بر صحت امامت ابی بکر است. اگر چنانچه آیه ولایت دلالت بر امامت علی نماید تناقض بین دو آیه به وجود میآید این تناقض باطل است پس به طور قطع این آیه دلالت بر امامت علی علیه السلام بعد از پیامبر نمیکند.
نقد و بررسی: از نظر علمای اهل سنت، امامت مقام الهی نیست؛ بلکه مقام عرفی است که از طریق مراجعه به آراء مردم انتخاب و گزنیش میشود، اعتقاد اهل سنت بر این است که هیچ نصی نه در قرآن و نه در لسان رسول خدا در باره خلافت بعد از خودش وارد نشده است. عمر منکر نص بر خلافت ابوبکر است بخاری از عبدالله بن عمر نقل می کند که از عمر در باره جانشین سئوال شد که آیا برای خود جانشین قرار می دهی؟ گفت: اگر جانشین انتخاب کنم کاری کردم که کسی که از من بهتر بود یعنی ابو بکر انجام داده است. و اگر ترک کنم بدرستی کاری کردم که کسی که بهتر از من بود یعنی رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ ترک نموده است.
عبدالقاهر بغدادی مینویسد علما گفتند: از رسول خدا نصی بر امامت فرد معین وجود ندارد بر خلاف نظر کسی مثل رافضه که معتقد به نص قطعی و صحیح بر امامت امام علی هستند.
غزالی مینویسد: اصلا نصی از پیامبر بر امامت وجود ندارد، زیرا اگر نص وجود د اشت لازم بود که ظاهر گردد.
شبهه ششم: (الذین آمنوا...) جمع است و اراده مفرد از آن، خلاف ظاهر است
فخر رازی در این باره مینویسد: حمل الفاظ جمع بر فرد واحد بر سبیل تعظیم جائز است اما این استعمال مجاز است نه حقیقت. اصل حمل کلام بر حقیقت است.
نقد و بررسی: اولا فرق است بین اینکه لفظ جمع را اطلاق کنند و واحد را اراده کنند، در حقیقت لفظ جمع را در واحد استعمال کنند و بین اینکه قانونى کلى و عمومى بگذرانند و از آن به طور عموم خبر دهند در صورتى که مشمول آن قانون جز یک نفر کسى نباشد و جز بر یک نفر منطبق نشود. و آن نحوه اطلاقى که در عرف سابقه ندارد نحوه اولى است نه دومى، براى اینکه از قبیل دومى در عرف بسیار است. ثانیا این معنا در ادبیات عرب و قرآن بطور مکرر به کار رفته است. و اى کاش مىفهمیدیم مفسرین مزبور در این آیه:" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ" تا آنجا که مىفرماید" تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ" چه مىگویند؟ با اینکه دلیل معتبر و روایت صحیح داریم بر اینکه مرجع ضمیر"الیهم" با اینکه ضمیر جمع است یک نفر بیش نیست و آن حاطب بن ابى بلتعه است که با قریش و دشمنان اسلام مکاتبه سرى داشت؟
و نیز خوب بود مىفهمیدیم در این آیه:" یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ" چه مىگویند؟ با اینکه روایت صحیح داریم که قائل این سخن یک نفر بیش نیست و او عبداللَّه بن ابى سلول رئیس منافقین است؟ و همچنین در آیه:" یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ" فاعل"یسئلون" با اینکه صیغه جمع است یک نفر است و نیز در آیه:" الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً" روایت صحیح وارد شده است که این آیه در باره یک نفر است و او على بن ابىطالب (ع) و یا بنا به روایت خود آقایان اهل سنت ابا بکر است!! و همچنین آیات زیاد دیگرى که در همه، نسبتهایى به صیغه جمع به شخص معین و واحدى داده شده است. این مفسرین هر چه در این موارد جواب دارند از همه این موارد، ما نیز همان جواب خود قرار مىدهیم.
عجیبتر از آن این آیه است:" یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ- مىگویند مىترسیم. از اینکه دچار گرفتارى شویم" براى اینکه گوینده این حرف به اعتراف خود علماى عامه یک نفر و آن هم رئیس منافقین عبداللَّه بن ابى بوده، و تعجب در این است که این آیه در بین آیاتى قرار دارد که ما الان در باره آنها بحث مىکنیم، راستى چطور با این فاصله کم حرف خود را از یاد مىبرند و کمحافظگى به خرج مىدهند؟ ممکن است کسى بگوید که در این آیاتى که بعنوان نقض نقل کردید که در آنها مطلب به صیغه جمع به یک فرد نسبت داده شده در حقیقت مطلب تنها به یک فرد منسوب نیست، بلکه کسانى بودهاند که با عمل آن یک نفر موافق و راضى بودهاند، با اینکه مرتکب یک نفر بوده، خداوند روى سخن خود را در توبیخ متوجه به عموم مىکند تا آنان هم که مرتکب نیستند ولى با مرتکب هم صدایند متنبه شوند. ما هم در جواب مىگوییم برگشت این حرف به اینست که اگر نکتهاى ایجاب کرد مىتوان جمع را در مفرد استعمال نمود، و اتفاقا در آیه مورد بحث ما هم همین طور است
ثالثا بیشتر بلکه تمامى آنهایى که این روایات را نقل کردهاند همانا صحابه و یا تابعینى هستند که از جهت زمان و عصر معاصر با صحابهاند و آنان هم عرب خالص بودهاند، بلکه مىتوان گفت عربیت آن روز عرب، عربیت دست نخوردهترى بوده و اگر این نحو استعمال را لغت عرب جایز نمىدانسته و طبع عربى آن را نمىپذیرفته خوب بود عرب آن روز اشکال مىکرده و در مقام اعتراض بر مىآمد و حال آنکه از هزاران نفر صحابه و تابعین، احدى بر اینگونه استعمالات اعتراضى نکرده است چه اگر کرده بود به ما مىرسید. ممکن است سئوال شود که در آیهی مورد بحث، داعی چه بوده است تا با این که مورد یک نفر است از او با الفاظ جمع و عام تعبیر کرده است؟ در پاسخ این پرسش جوابهای گوناگون داده شده است.
آلوسی مینویسد: علمای عربیه برای این کار دو فائده را ذکر نمودهاند. تعظیم فاعل و بزرگ جلوه دادن فعل. زمخشرى نیز به همین نکته اشاره دارد. شیخ طوسی و طبرسی میگویند: نکته در اطلاق جمع، تعظیم امیرالمؤمنین است. شرف الدین عاملی رحمه الله مینویسد: خداوند تعبیر به جمع آورد نه مفرد به جهت ملاحظه حال بسیاری از مردم زیرا دشمنان علیعلیهالسلام و بنی هاشم از منافقین و اهل حسد هرگز طاقت ندارند که فضیلت حضرت را به صورت مفرد بشنوند زیرا در این صورت در آن طمع کرده و دست به اقدامی خواهند زد که عواقب خطرناکی بر اسلام خواهد داشت. حاصل آنکه استعمال جمع و اراده مفرد از نظرلغت و اصطلاح هیج محذوری ندارد.
شبهه هفتم: عدم احتجاج امام علی به نزول آیه
فخر رازی مینویسد: علی ابن ابیطالب علیه السلام نسبت به تفسیر قرآن از دیگر روافض آگاه تر و دانا تر بوده است، اگر چنانچه آیه دلالت بر اما مت میکرد بایستی در محافل و مجالس به آن استدلال و احتجاج میکرد. کسی نمیتواند بگوید که ترک این کار به خاطر تقیه بوده است، زیرا که از ایشان نقل شده است که در روز شورا به خبر غدیر و خبر مباهله و همینطور دیگر فضائل و مناقبش استدلال کرده است در حالی که نسبت به این آیه استدلال نکرده است.
نقد و بررسی: استدلال امام علی به آیه ولایت در منابع فرقین وجود دارد. به طور خلاصه به چند نمونه اشاره میکنیم.
الف: منابع شیعه
1.استدلال در شوری: امام علی علیهالسلام به نزول آیه «انّما« درباره خود استدلال نموده و خطاب به اهل شورا میفرماید: آیا در میان شما به جز من کسی هست که در حال رکوع زکات داده باشد و خداوند آیة «إنّما ولیکم الله...» را دربارة او نازل کرده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه.
2. احتجاج با ابوبکر: وقتی ابویکر به منظور عذر خواهی خدمت امام علی علیهالسلام رسید، امام با بیان جایگاه خود به نزول آیه ولایت درباره خود استدلال کرده فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم آیا در آیه پرداخت انگشتری به عنوان زکات، ولایت من همراه با ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرف خداوند مطرح شده است یا ولایت تو؟ ابوبکر گفت: بلکه ولایت تو.
ب: منابع اهل سنت
سلیمان قندوزی در باره جریان استدلال امام علی علیهالسلام به آیه ولایت می نویسد: در دوران خلافت عثمان روزی جمعی از مهاجر و انصار در مسجد نشسته بودند و امیرالمؤمنین علیه السلام در میان آنان بود . هرکس درباره فضائل خود سخن میگفت و امام علی علیه السلام ساکت بود. مردم به امام عرض نمودند: ای ابوالحسن سخن بگو! امام فرمود: ای گروه قریش و انصار، از شما میپرسم این فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است یا به واسطة دیگری؟ گفتند: خداوند به واسطة محمد صلی الله علیه و آله بر ما منت نهاد و این فضائل را به ما عطا کرد. سپس حضرت بخشی از آیاتی را که در بارة خودش نازل شده بود بیان کرد و از آنان اقرار میگیرد که این آیات درباره او نازل شده است. آنگاه فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید هنگامی که آیة « انّما ولیکم الله و...» و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مأمور کرد که متولیان امور امت را به آنان معرفی کند و ولایت برای آنان شرح داده است. به دنبال این مسائل رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم مرا به امامت مردم نصب کرد. چنانکه ملاحظه شد در منابع اهل سنت نیز احتجاج امام علیعلیهالسلام به نزول آیه ولایت درباره خودش وجود دارد .
شبهه هشتم: وحدت سیاق بین آیات 51 و 52
فخر رازی در این باره مینویسد: منظور از این آیه تمام مردم است، زیرا عبادة بنصامت از یهود بیزاری جست و گفت: من از تعهد و پیمان با قریضه و نضیر بیزارم ولایت خدا ورسول او را قبول دارم، این آیه مثل آیات سابق نازل شده است .
نقد و بررسی: اولاً، قرآن به طور تدریج بهمناسبات فراوانى نازل شده لذا واجب نیست هر آیهاى با قبل و بعد خود مربوط باشد بلکه جایز است. اضافه بر اینکه این آیه با آیه بعد از خود بىارتباط نیست. ثانیاً، در جایی می توان به قرینه سیاق تمسک جست که آیات با هم نازل شده باشند، ولی آن جا که آیه ای جدا از آیات دیگر نازل شده باشد، هرچند در پی آنها قرار گرفته باشد، نمیتوان به سیاق استناد کرد زیرا آیهای که جدا از آیات پیشین نازل شده کلام مستقلی است و برای فهم آن، در نظر گرفتن ارتباطش با آیات قبل لازم نیست.در آیه مورد بحث نیز به یقین، نزول این آیه در زمانی غیر از نزول آیات پیشین است زیرا برای آیات پیشین شان نزولی ذکر کردهاند و برای این آیه شان نزولی دیگر که این خود نشانگر تعدد نزول است. ثالثاً، قرینه سیاق وقتی مؤثر در معنای آیه است که قرینهای و دلیلی بر خلافش نداشته باشیم و از آن جا که با بررسی خود آیه فهمیدیم «ولایت« نمی تواند به معنای نصرت باشد، سیاق نمی تواند تاثیرگذار در معنا باشد. ضمن اینکه در آیات یاد شده, سیاق واحدى به چشم نمىخورد زیرا مضامین آیات, گوناگون است. زیرا در آیه"یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ..." تنها مؤمنین را از ولایت کفار نهى مىکند و منافقین را که در دل کافرند به این رذیله که در کمک کفار و جانبدارى آنان سبقت مىجویند سرزنش مىنماید، بدون اینکه کلام مرتبط الخطاب به کفار شود و روى سخن متوجه کفار گردد، به خلاف آیات بعد که پس از نهى مسلمین از ولایت کفار دستور مىدهد که رسول خدا(ص) مطلب را به گوش کفار برساند و اعمال زشت آنان را که همان سخریه و استهزاء است، و معایب درونیشان را که همان نفاق است گوشزدشان سازد، پس آیات قبل، غرضى را بیان مىکنند و آیات بعد، غرض دیگرى را ایفا مىنمایند با این حال چگونه بین این دو دسته آیات وحدت سیاق هست؟! بر فرض وجود وحدت سیاق در مورد بحث و دلیل بودن آن بر وحدت سبب نزول آیات این فراز, باز هم مى بینیم نزول همان آیات پیشین درباره عبادة بن صامت, ثابت و مسلّم نیست.
آقای قرطبی در این باره مینویسد: در سبب نزول آیه اختلاف در اقوال است نظر اول این است که در رابطه با ابو لبابه نازل شده است؛ و گفته شده در جنگ احد نازل شده، وقتی که شنیدند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده و فرار کردند، عدهای تصمیم گرفتند برای راحت شدن از شر قریش، بروند با یهود و نصاری عهد و پیمان ببندند و زیر سلطة آنها بروند و آنها از اینان حمایت کنند در برابر قریش؛ و گفته شده که این آیه در رابطه با عباده بن صامت و عبدالله بن أبیسلول نازل شده که رفته بودند با یهود عهد و پیمان بسته بودند و عباده گفت که من میترسم که روزگار برگردد و مسلمانها شکست بخورند و اگر الان من با یهود رابطهام را بر هم بزنم، فردا کسی از من حمایت نمیکند. با توجه به این، روشن است که این آیه، سبب نزولش یا أحد است یا ابو لبابه و یا عباده و إبن أبیّ. شما که میگوئید وحدت سیاق دارد، کدام وحدت سیاق؟ آیه 51 مائده در یک قضیه نازل شده، و آیه 55 مائده سبب نزولش چیز دیگری است. و این دو ثابت میکند که هیچ ارتباطی میان این دو آیه نیست و وقتی ارتباط نباشد، امکان سیاقگیری هم نیست.
شبهه نهم: زکات بر صدقه مستحب اطلاق نمی گردد
فخر رازی میگوید: زکات در آیه ولایت به معنای زکات واجب است و از شأن علی(ع) دور است که انجام واجب را تأخیر اندازد. و اگر زکات به معنای صدقه مندوبه در نظر گرفته شود، خلاف اصل است.
نقد و بررسی: معناى اصطلاحى زکات در نزد متشرعین، معناى مستحدثى است ولى زکات در اصطلاح قرآن به هر انفاقى که در راه خدا باشد، اطلاق شده است؛ مال باشد یا تلاش و کردار و عمل، واجب باشد یا مستحب. اگر مىبینید امروز وقتى زکات گفته مىشود ذهن منصرف به زکات واجب شده و صدقه به ذهن نمىآید، نه از این جهت است که بر حسب لغت عرب صدقه زکات نباشد بلکه از این جهت است که در مدت هزار و چند سال گذشته از عمر اسلام، متشرعه و مسلمین زکات را در واجب بکار بردهاند، و گرنه در صدر اسلام زکات به همان معناى لغوى خود بوده. و معناى لغوى زکات اعم است از معناى مصطلح آن، و صدقه را هم شامل مىشود. کما اینکه همین مطلب از آیاتى که احوال انبیاى سلف را حکایت مىکنند به خوبى استفاده مىشود، مانند این آیه که در باره حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب مىفرماید: "وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ" و راجع به حضرت اسماعیل مىفرماید:" وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا" و راجع به عیسى(ع) در گهواره مىفرماید:"وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا" و ناگفته پیداست که در شریعت ابراهیم و یعقوب و اسماعیل و عیسى(ع) زکات به آن معنایى که در اسلام است نبوده. پس بدون شک مراد از زکات، انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن على علیهالسلام در داستان نزول آیه، از بارزترین مصادیق آن است.
ابو بکر جصاص در باره این مطلب که به صدقه مستحبی نیز زکات گفته میشود مینویسد: هذا یدل على أن صدقة التطوع تسمى زکاة لأن علیاً تصدق بخاتمه تطوعا.
شبهه دهم: دادن انگشر در نماز با حضور قلب منافات دارد
فخر رازی مینویسد: سزاوار به شأن علی علیهالسلام این است که هنگام نماز، غرق به یا د خدا باشد، ظاهرا هر کس این وضعیت(دادن زکات در حالت رکوع)را داشته باشد فرصت برای گوش کردن کلام دیگری و فهماندن او را ندارد.
نقد و بررسی: 1- خود فخر به همین آیه تمسک کرده که فعل قلیل مبطل نماز نیست، و دادن انگشتر را مصداق عمل قلیل دانسته.
2- اگر این آیه شریفه راجع به علی علیهالسلام نباشد، بالاخره مربوط به مؤمنین که هست و آنها نمازشان را باطل نمیکنند خصوصا مؤمنینی که خدایتعالی آنها را مدح نموده است.
3- روایت شده که پیامبر صلی اللّه علیه و آله گاهی نماز را کوتاه میکردند و آن را به سرعت تمام مینمودند. وقتی از ایشان علت این امر سؤال شد، فرمودند:«صدای گریه طفلی را شنیدم، گفتم شاید مادرش در مسجد در حال نماز باشد و از گریه او ناراحت شود.» در حالی که ایشان در هنگام نماز غرق در فکر خدا بودند و مقامشان نیز از مقام علی علیهالسلام بالاتر است.
4- مردان خدا جز خدا و خواستههای او چیز دیگری را در ذهن ندارند حرفها و هوسهای غیر الهی بر آنها چیره نمیشود، ولی نسبت به حرفها و خاطرات الهی اشراف دارند و شنیدن صدای فقیر عبادت است، همچنانکه صدای گریه طفل را شنیدن نیز منافاتی با غرق در فکر خدا بودن ندارد. چنین نبود که رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمه(ع) مطلقا در تمام نمازهایشان از اول تا آخر آن، هیچ نوع صدایی را نشنوند، یا هیچ کار به ظاهر دنیایی نکنند. چنانچه حضرت(ص)صدای گریه طفل را شنیدند و حسنین(ع)را در هنگام اشتغال به نماز مورد محبت و ملاطفت قرار میدادند ولی با همه اینها غرق در عبادت خدا نیز بودند.
5- شنیدن صدای سائل و به کمک او پرداختن، توجه به خویشتن نیست؛ بلکه عین توجه به خداست. علی علیهالسلام در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا و میدانیم بیگا نگی از خلق خدا بیگانگی از خداست. حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «انّ المسکین رسول اللّه» یعنی این نیازمند(واقعی)را خدا فرستاده بود و کسی که غرق در عبادت خداست، حرف رسولاللّه را نیز میشنود و این نیز عبادت است. و پرداختن زکات در حال نماز نیز انجام عبادت در ضمن عبادت است نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت. آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است اما توجه به آنچه در مسیر رضای خداست کاملا با روح عبادت سازگار است.
6- اگر اشاره کردن به سائل برای گرفتن انگشتر، منافی با حالت خشوع و ذکر در نماز باشد، باید گفت که در بعضی از نمازهای، رسول خدا صلی الله علیه و آله خشوع و انقطاع کامل وجود نداشته است زیرا مطابق برخی روایات رسول خدا(ص) أُمامة بنت ابوالعاص را در حال نماز روی شانه خود سوار کرد.
ابی قتاده گفته است که رسول خدا را دیدم که مردم را امامت میکرد، و اُمامه دختر ابیعاص که فرزند زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، بر شانه رسول خدا بود وقتی رکوع می کرد به زمین می گذاشت و وقتی بلند می شد دو باره بلند میکرد.
احمد بنحنبل حدیثی را نقل کرده و میگوید وقتی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز عشاء میخواندیم ، هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سجده میرفت ، امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام میآمدند و پشت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوار میشدند، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سجده بلند میشد، آن دو را آرام میگرفت و روی زمین میگذاشت و وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دوباره به سجده برمیگشت، آن دو نیز پشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سوار میشدند؛ تا اینکه نماز رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تمام شد و آن دو را روی زانویش نشاند و سپس دستور داد که آن دو را به مادرشان تحویل دهند . حال این پرسش مطرح میگردد که آیا این کار رسول خدا مصداق عمل کثیر نیست؟ و با اصل حضور و خشوع در نماز منافات ندارد؟ در حالی که نماز، امیرالمؤمنین علیهالسلام نماز مستحبی بوده ولی نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز واجب بود. نماز مستحبی را در حال حرکت هم میتوان خواند. اگر حمل کودک در نماز واجب ایرادی ندارد، قطعا اشاره که کمتر از حمل است در نماز مستحبی هم ایرادی ندارد. ابوبکر جصاص در احکامالقران مینویسد: از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده در مباح بودن عمل کم در نماز. رسول خدا صلی علیه و آله انگشترش را در می آورد پس اصحاب انگشترهایشان را در میآوردند، رسول خدا نعلینش را در نماز در میآورد پس اصحاب نیز نعلینشان را در میآوردند. نتیجه: دادن انگشتر به سائل در حال نماز، هیچ ایرادی ندارد و مخالف خضوع و خشوع در نماز نیست.
شبهه یازدهم : علی(ع) وضعیت مالی خوبی نداشت که زکات بر وی واجب گردد.
فخر رازی میگوید: مشهور است که علی فقیر بوده و مالی نداشت که زکات بر او واجب شود، پس معنا ندارد که این آیه بر او حمل شود.
نقد و بررسی: اولا علی علیهالسلام در اواخر عمر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم صاحب مزارع زیادی بودند که آنها را احیاء میکردند و املاک ایشان در ینبع و اراضی عرینه و... شامل باغها و مزارع بود. علاوه بر این گفتیم، مراد زکات واجب نیست، بلکه صدقه مستحبی مقصود است.
نتیجهگیری: آنچه فخر رازی در تفسیر خود به عنوان اشکال و شبهه نسبت به آیه ولایت بیان نموده در حقیقت اشکالاتی است از نوع اشکالات بنیاسرائیلی، به فرمایش آیتالله جوادی آملی آنچه فخر رازی در این سطور و صفحات و مجلدات حجیم و ضخیم گردآورده است، تفسیر نیست تا از وجه قرآن کشف قناع کند و برای تبیین مراد الهی ابهامی را بزداید، بلکه کاخ آمال و آرزوهای انسانی خیال پرداز است که بی اعتنا به کتاب و سنت و با تکیه بر تصویر ذهنی خود، تمایلات نفسانیاش را در قالب کلمات ناسنجیده ریخته و بر لب پرتگاه پیشداوری بنا نهاده است. برخلاف نظر فخر رازی اگر مختصر تامل و امعان نظری در آیهی کریمه شود، به آسانی معلوم میشود که خدای متعال در این آیه میخواهد امام و جانشین پیغمبر را تعیین نماید لذا میفرماید: کسی که سرپرستی تمام کارهای شما به عهده او بوده و در این زمینه از هر جهت اولویت دارد، تنها خدا و رسول خدا و علی بن ابی طالب علیهالسلام است .ما از این ولایت و سرپرستی در حق حضرت امیر علیهالسلام به «اولی بالتصرف بودن» تعبیر می کنیم. یعنی کسی که در شئون تشریعی و حتی شئون تکوینی انسان حق دخالت دارد ولایت خدا و رسول خدا منصوص آیه کریمه است و ولایت حضرت امیر علیهالسلام از خصوصیاتی که در آیه مذکور است، مستفاد می شود مانند: ایمان و اقامه نماز و صدقه دادن در حال رکوع، این خصوصیات تنها بر آن حضرت منطبق است .
فهرست منابع
1. الأفریقى المصری، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ناشر، دار صادر، بیروت، الطبعة الأولى .
2. الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد، الجامع لأحکام القرآن، ناشر، دار الشعب، القاهرة.
3. الآبی، أبو سعد منصور بن الحسین، نثر الدر فی المحاضرات، تحقیق خالد عبد الغنی محفوط، ناشر دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، الطبعة الأولى، 1424هـ2004م.
4. الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ناشر، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
5. البحرانی، السید هاشم، غایة المرام فی حجة الخصام عن طریق الخاص و العام، تحقیق السید علی عاشور، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1422ق.
6. البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله، صحیح البخاری، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر دار ابن کثیر، الیمامة، بیروت، الطبعة الثالثة، 1407-1987.
7. البغدادی، أبو منصور عبد القاهر بن طاهر بن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، دار النشر دار الآفاق الجدیدة، بیروت،1977، الطبعة الثانیة.
8. الجزری، ابوالسعادات المبارک بن محمد، النهایة فى غریب الحدیث والأثر، تحقیق طاهر أحمد الزاوى، محمود محمد الطناحی، ناشر المکتبة العلمیة، بیروت،1399هـ1979م.
9. الجصاص، أحمد بن علی الرازی أبو بکر، أحکام القرآن، تحقیق محمد الصادق قمحاوی، ناشر دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1405هـ.
10. الدیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، تحقیق السید هاشم المیلانی، تهران، دارالاسوة للطباعة و النشر، 1417ق.
11. الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة، الإمامة والسیاسة، تحقیق خلیل المنصور، ناشر دار الکتب العلمیة، بیروت، 1418ه 1997م.
12. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ناشر دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الأولى،1421ه 2000م.
13. الراغب الإصفهانی، أبو القاسم الحسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید گیلانی ، ناشر دار المعرفة، لبنان.
14. الزمخشری الخوارزمی، أبو القاسم محمود بن عمر جار الله، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر دار إحیاء التراث العربی.
15. الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری، الطبقات الکبرى، ناشر: دار صادر، بیروت.
16. سید محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، بیروت، دارالهدایة.
17. السیوطی، عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین، الدر المنثور، ناشر دار الفکر، بیروت،1993 .
18. الشامی، جمال الدین یوسف بن حاتم، الدرر النظیم فی مناقب الائمه اللهامیم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی،1420ق.
19. شرف الدین الموسوی عاملی، عبدالحسین، المراجعات، الناشر مرکز الطباعةو النشر للمجمع العالمی لأهل البیت علیهمالسلام، الطبعة الثانیة 1426هق.
20. الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله، مسند أحمد بن حنبل، ناشر، مؤسسة قرطبة، مصر.
21. صدوق، ابو جعفر محمّد بن علی، خصال، ترجمه کمره ای، چاپ هفتم، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
22. طبرسی، ابو منصور احمدبن علی، الاحتجاج، تعلیق سید محمد باقر موسوی خراسانی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، چاپ سوم،1410ه.
23. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418ق/1997م.
24. الطبری، ابو جعفر محمّد بن جریر، تاریخ الطبری المعروف بتاریخ الامم و الملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
25. طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، مکتبه المرتضویه،1295ق.
26. طوسی، ابوجعفر محمدبن الحسن، تفسیر تبیان، انتشارات داراحیاء التراث العربی، بیروت.
27. طوسی، محمّد بن الحسن، امالی، بغداد، شارع المتبنی،1384ق.
28. الغزالی، أبو حامد قواعد العقائد، دار النشر عالم الکتب، لبنان، 1405ه 1985م، الطبعة الثانیة، تحقیق، موسى محمد علی.
29. الفراهیدی، الخلیل بن أحمد، کتاب العین، تحقیق مهدی المخزومی، إبراهیم السامرائی، ناشر دار و مکتبة الهلال .
30. فصلنامه معرفت، شماره 48، باقری، علی اوسط.
31. قرآن کریم.
32. قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، بیروت،1397ق.
33. قندوزی حنفی، حافظ سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربى، الناشر دار الاسوة للطباعة الطبعة الاولى تاریخ النشر1416ه. ق،تحقیق سید علی جمال اشرف الحسینی .
34. کلینی یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، ترجمه و شرح سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات چهارده معصوم علیهم السلام.
35. المجلسی، محمّد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمه اطهار، چاپ سوم بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
36. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، قم،1375.
37. مفید، محمدبن نعمان، امالی، ترجمه حسین استادولی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1364
38. موسوى همدانى سید محمد باقر،ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 ش، چاپ پنجم
39. نجفى خمینى محمد جواد، تفسیر آسان، انتشارات اسلامیه، چاپ اول، تهران1398.
40. النیشابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری، صحیح مسلم، ح1757، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
41. الهاشمی الخویی، میرزا حبیب اللّه، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
42. الهیثمی علی بن ابی بکر، مجمع الزواید و منبع الفوائد، چاپ دوم، بیروت، دار الکتاب العربی،1402ق.
43. الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح، تاریخ الیعقوبی، ناشر دار صادر، بیروت.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |